آخرین لحظات عمر سیدالشهدا علیه السلام
ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست از شش جهت بـلند شـد آهی که دود آن بر طاقِ مـنظرِ فـلکِ هـفـتـمین نـشست افلاک را سرشک مصیـبت ز سر گذشت ایّـام را غـبار عـزا بر جـبـیـن نـشـست آن بـی حـیـا که سیـنۀ او جای کیـنه بود بر سـیـنـۀ شـریـف امام مـبـین نـشـست خونی به خاک ریخت که در چرخ چارمین در خونِ دیده، عیسی گردون نشین نشست برخاست طرفه گردی از این تیره خاکدان بر روی ساکـنان بـهـشت برین نـشست گل های لاله رنگ به دامان ز دیده ریخت این خار غم چو بر دل روح الأمین نشست شد وحشتی که شورش محشر ز یاد رفت وز آن بـنای عـالم هـسـتی به باد رفـت |